یک شب رفتیم مهمونی خونه همسایه قدیمیمون آقای زارع که انصافا همسایه خوبی بودن واسمون زن مهربونی داشت وباهم رفیق هم بودیم یک شب که رفتیم خونه اقای زارع وقتی وارد خونشون شدیم متوجه شدم ساجده کوچولو دختر بچه اش که 6ماه از میعاد بزرگتر بود مریضه تب شدیدی داشت وخیلی هم بیحال بود سوال کردم چی شده گفتند 3روزه که مریضه ودکتر بهش گفته تب ویروسیه.....من تا فهمیدم ویروسه دلم یه طوری شد واسه میعاد نگران شدم که مبادا ویروس به میعاد هم سرایت کنه.....ساجده بادیدن میعاد خیلی خوشهال شده بود ومیخندید وبه طرف میعاد میومد مامان وباباش هم خوشهالتر که بعد از سه روز دخترکشون میخنده وبادیدن میعاد حالش بهتر شده....ساجده چهار دست وپا میومد به طرف میعاد منم که واقعا...